no-img
سایت دبیران فایل

سوالات ضمن خدمت حق و باطل (متفکر شهید استاد مرتضی مطهری) - سایت دبیران فایل


سایت دبیران فایل
اطلاعیه های سایت دبیران فایل

ادامه مطلب

سوالات ضمن خدمت حق و باطل (متفکر شهید استاد مرتضی مطهری)
zip
اردیبهشت ۳, ۱۴۰۱
۷,۹۰۰ تومان
۷,۹۰۰ تومان – خرید

سوالات ضمن خدمت حق و باطل (متفکر شهید استاد مرتضی مطهری)


سوالات ضمن خدمت حق و باطل (متفکر شهید استاد مرتضی مطهری)

دانلود پاسخ نمونه سوالات محتوا آزمون دوره سوالات ضمن خدمت حق و باطل (متفکر شهید استاد مرتضی مطهری) با کد … به مدت ۱۲ ساعت از سامانه LTMS

۷,۹۰۰ تومان – خرید
این کتاب مشتمل بر دو بخش مجزا ولی مرتبط با یکدیگر است. بخش اول با عنوان «نبرد حق و باطل» تلفیق شده پنج گفتار و بخش دوم با عنوان «تکامل اجتماعى انسان در تاریخ» تنظیم‌شده دو سخنرانی از استاد شهید مطهری است.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

قسمتی از سوالات حق و باطل (متفکر شهید استاد مرتضی مطهری)

۷ – بزرگترین عیب فرهنگ اروپا از نظر اقبال ؟

فقط با نیروی عقل ، کشتی بشریت‏ را از مهلکه نجات بدهد.

 

۸ – به نظر اقبال چه چیز اروپا  هرگز به صورت عامل زنده ای در حیات آن در نیامده است ؟

مثالیگری اروپا

 

۹ –مثالیگری اروپا ؟

یعنی ایده آلیسم اروپا ، کمال مطلوبهائی که فرهنگ‏ اروپائی به بشر می‏دهد ، مسلکهائی که به وجود می‏آورد ، ایسم هائی که به‏ وجود می‏آورد و خیال می‏کند ملحق شدن به این ایسم ها بشر را می‏تواند نجات‏ بدهد .

 

۱۰ – نتیجه نهائی تمام ایسم های ضد و نقیض که در اروپا پیدا شده از نظر اقبال چیست ؟

بهره کشی از درویشان به سود توانگران

۷,۹۰۰ تومان – خرید

۱۱ – از نظر اقبال  من سرگردان  چیست ؟

روح سرگردانی است ) که‏ در میان دموکراسی‏های ناسازگار(در اروپا)با یکدیگر به جستجوی خود می‏پردازد .

 

۱۲ –  از نظر اقبال   اروپای امروز بزرگترین مانع در  چیست ؟

راه‏ پیشرفت اخلاق بشریت است .

 

۱۳- نکته دومی که اقبال  روی آن بسیار اصرار دارد چیست‏؟

نقصی که در فرهنگ و تمدن اروپائی امروز وجود دارد ، در فرهنگ و تمدن اصیل اسلامی وجود ندارد

۱۴ – چرا اقبال اسلام را برای بشر پیشنهاد می دهد؟

الف – پشتوانه اش ایمان مذهبی است  ب –  چون از وحی سرچشمه‏ گرفته است ، می‏تواند تا اعماق روح بشر نفوذ بدهد.

 

۱۵- چرا اسلام مثلاً حریت ، آزادی ، عدالت یا انسان دوستی ،حقوق بشر را پیشنهاد می‏کند و فرق آن با اروپا در چیست؟

در روح بشر ضمانت اجرائی دارد.- در ضمانت اجرایی

۷,۹۰۰ تومان – خرید

معرفی کتاب نبرد حق و باطل

کتاب نبرد حق و باطل، مشتمل بر دو بخش مجزا ولی مرتبط با یکدیگر است. بخش اول با عنوان «نبرد حق و باطل» تلفیق شده پنج گفتار  و بخش دوم با عنوان «تکامل اجتماعى انسان در تاریخ» تنظیم‌شده دو سخنرانی از استاد شهید مطهری است.

در کتاب نبرد حق و باطل، در بخش اول ضمن طرح موضوع حق و باطل در دو قلمرو جهان هستی و جامعه و تاریخ، اصول ماتریالیسم تاریخی به نقد کشیده شده و نظریه اسلام در این باره ارائه گردیده است. در بخش دوم ابتدا مفهوم تکامل و تفاوت آن با پیشرفت بیان شده، سپس آینده بشر از دیدگاه مکاتب مادی از جمله مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم مورد بررسی قرار گرفته و نهایتاً نظریه اسلام در این خصوص شرح داده شده است. پاسخ‌های مستدل و روشنگر استاد مطهری به پرسش‌های حضار در پایان مباحث بخش دوم، به جذابیت و وضوح این مباحث افزوده است.

دو گفتار کتاب نبرد حق و باطل در سال ۱۳۵۶ در یک مدرسه دینى واقع در دماوند ایراد شده و سه گفتار دیگر، قسمتى از بحث‌هاى آن متفکر شهید تحت عنوان «فلسفه تاریخ» است که در همان سال‌ها در منزل ایشان تدریس مى‌شد.

بخش دوم، تنظیم شده دو سخنرانى استاد تحت عنوان «تکامل اجتماعى انسان در تاریخ» است که در حدود سال ۱۳۵۰ در دانشگاه شیراز ایراد شده است.

سوالات ضمن خدمت حق و باطل

۷,۹۰۰ تومان – خرید

فهرست مطالب کتاب حق و باطل (متفکر شهید استاد مرتضی مطهری)

مقدمه چاپ نوزدهم
نبرد حق و باطل
حق و باطل در جهان هستى
حق و باطل در جامعه و تاریخ
اصول ماتریالیسم تاریخى
تز اصلاحى
تز اصلاحى و علمى بودن مارکسیسم
چرا مارکسیستها تاریخ را تاریک معرفى مى‏کنند؟
نظریه اسلام
غلبه ظاهرى باطل و پیروزى نهایى حق
تکامل اجتماعى انسان در تاریخ
مفهوم تکامل تکامل اجتماعى انسان در گذشته
تکامل چیست؟
فرق تکامل و پیشرفت
مسئله‏اى به نام بَداء
تکامل اجتماعى در گذشته
روابط انسانها با یکدیگر
رابطه انسان با خودش
پرسش و پاسخ
آینده بشر از دیدگاههاى مختلف
بدبینى و یأس نسبت به سرشت بشر و آینده بشریت
علم‏زدگى
نظریه مارکسیسم
نظریه اگزیستانسیالیسم
نظریه اسلام
پرسش و پاسخ
فهرست‌ها
فهرست آیات قرآن کریم
فهرست احادیث
فهرست اشعار فارسى
فهرست اسامى اشخاص
فهرست اسامى کتب

۷,۹۰۰ تومان – خرید

خلاصه کتاب « نبرد حق و باطل»

بحث از حق و باطل‏

از مباحث مهم جهان‏‌بینى، بحث حق و باطل است که در دو قلمرو جهان هستى و جامعه و تاریخ مورد توجه و بررسى قرار مى‏‌گیرد که در این مقاله بیشتر به جنبه دوم توجه داریم هر چند درباره جنبه اول هم خلاصه‏‌اى بیان مى‏‌کنیم.

حق و باطل در جهان هستى:

درباره این که آیا جهان هستى نظام حق است یا باطل، نظامى است که همه چیزش به جاى خود قرار دارد یا خیر، هدف‌دار است یا بى هدف نظرات متعددى گفته شده است. بعضى فیلسوفان مخصوصاً مادیون نسبت به جهان و انسان بدبین بوده، آن را در مجموع، یک امر نامطلوب و بى هدف دانسته‏‌اند.

الهیون و خصوصا اسلام صریحا خلقت عالم را بر حق و عین حسن و خیر مى‌‏دانند و معتقدند هیچ کاستى و زیادتى، هیچ باطلى و لغوى در نظام هستى وجود ندارد.

نظریه سوم هم مى‏‌گوید که جهان تلفیقى از خیر و شر است، زیرا ما در جهان، دوگانگى (خیر و شر، حق و باطل، عدل و ظلم، کمال و نقص و…) مى‌‏بینیم و این نشانه آن است که در مبدا و منشأ هستى دوگانگى وجود دارد، زیرا با وجود دوگانگى در عالم، نمى‏‌شود مبدا آن واحد باشد. فکر ثنویت و دوگانه ‏پرستى هم که در ایران باستان وجود داشته، از این جا ناشى شده است؛ هر چند که آن‏ها عاقبت جهان را غلبه سپاه خیر و نابودى سپاه شر مى‌‏دانند.

ما بحث خیر و شر را قبلاً در کتاب عدل الهى مفصلاً شرح داده ‏ایم؛ در این جا فقط اجمالاً اشاره‏‌اى مى‏‌کنیم که در حکمت الهى، اصالت یا حق و خیر است و نقص‏‌ها و شرور و زشتى‌‏ها در تحلیل نهایى به نیستى‏‌ها منتهى مى‏‌شود نه به هستى‌‏ها. شر از آن جهت که هست شر نیست، بلکه چون منشأ یک نیستى در چیز دیگر مى‌شود، شر است. شرور ضرورت هایى هستند که لازمه لاینفک خیرها مى‏باشند و به منزله نمود هایى در مقابل بودها (خیرها) مى‌‏باشند که اگر آن بوده‌ها بخواهند باشند، این نمودها هم قهرا ظاهر مى‏‌شوند؛ بدین بیان که مسأله اصلى، مسأله پیدایش ماهیت به تبع وجود است. هستى مطلق (خداى تبارک و تعالى) خیر محض است که در او هیچ شر و نقصى راه ندارد، نه ماهیتى در کار است و نه نیستى، اما مخلوقات که همه فعل خداوند محسوب مى‏‌شوند، ضعف وجودى دارند، زیرا که لازمه فعل بودن یک فعل، تأخیر از فاعل و ماهیت داشتن است، پس نیستى در عین این که اصالت ندارد به خاطر ماهیت داشتن مخلوقات لزوماً در هستى راه پیدا مى‏‌کند و چون عالم طبیعت (ناسوت) ضعیف‏‌ترین عالم وجود است، نشانه‏‌هاى ماهیت و نیستى در آن بیشتر پدیدار مى‏‌شود.

بدین ترتیب اگر نظام هستى را از بالا و از جهت هستى‌‏اش بنگریم، باطل و نیستى‏‌اى در آن راه ندارد و نور است، اما اگر از پایین نگاه کنیم، سایه مى‏‌بینیم و سایه چیزى نیست جز نبودن نور در یک محدوده و بودن نور در اطراف آن.

ضمن خدمت حق و باطل

براى همین مى‏‌گویند: ظهر الوجود ببسم الله الرحمن الرحیم؛
(عالم هستى با بسم الله الرحمن الرحیم ظاهر شد). یعنى از یک دید خیلى عالى، عالم جز الله و رحمانیت او و رحیمیت او چیز دیگرى نیست؛ یعنى عالم دو چهره دارد:

چهره رحمانیت (از اویى) و چهره رحیمیت (به سوى اویى) و سایر اسما و صفات الهى در واقع از این‏‌ها ناشى مى‏‌شوند، حتى اسم‏‌هاى قهار و جبار و منتقم هم ناشى از لطف خدا هستند.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

حق و باطل در جامعه و تاریخ:

قسمت دوم بحث حق و باطل مربوط مى‌‏شود به خود بشر؛ یعنى صرف نظر از کل عالم طبیعت، خود بشر آیا بنفسه موجودى حق جوست یا شریر و مفسد. این جا هم چند نظریه وجود دارد:

الف – اصالت شر:

فیلسوفان ماتریالیسم معتقدند که انسان بذاته موجودى شرور و ظالم است و اگر در تاریخ بشر، اخلاق و ارزش‏‌هاى انسانى دیده مى‏‌شود، ناشى از جبر طبیعت و لازمه زندگى اجتماعى است. انسان‏ها دیدند اگر با هم قرارداد صلح اجبارى نبندند، نمى‏توانند در مقابل مشکلات طبیعى از خود دفاع کنند. جبر بیرونى انسان را وادار کرد خوب باشد. این همان نظریه داروینیسم اجتماعى است که مى‏گوید: اتحاد به خاطر وجود دشمن مشترک است و اگر آن دشمن از بین رفت، خود متحدین به جنگ هم مى‏روند. قایلین به این نظر، به علت همین طبیعى و ذاتى بودن شرارت، بشر را قابل اصلاح نمى‏شمارند و ارایه نظریات اصلاحى را اشتباه مى‏دانند و به همین دلیل عموماً خودکشى را تجویز مى‏کنند و مى‏گویند: کار خیر، پایان دادن به شر است و وجود انسان شر است. پس باید خودکشى و دیگرکشى کرد! قرآن در مورد ابتداى آفرینش بیان مى‏کند که ملائکه با همین نظر بدبینى به سرشت انسان گفتند: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء
و خدا هم آن‏ها را تخطئه نکرد، بلکه فرمود: انى اعلم ما لا تعلمون؛
یعنى شما درست مى‏گویید، اما روى دیگر سکه را ندیده‏اید.

ب – اصالت خیر:

عده‏اى دیگر مى‏گویند: طبیعت انسان بر خیر و عدالت و درستى است، اما علل خارجى او را فاسد مى‏کند. ژان ژاک روسو اعتقاد دارد که انحراف و نادرستى‏ها از جامعه به بشر تحمیل مى‏شود، لذا وى به جامعه بدبین است و مى‏گوید: براى نجات بشر باید حتى الامکان به طبیعت برگشت.

بدین جهت وى به تمدن جدید خوش بین نیست. نظر وى تا حدى شبیه نظریه اسلام در مورد فطرت است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: کل مولود یولد على الفطره حتى یکون ابوده یهودانه و ینصرانه
که در این جا انحراف یهودى یا نصرانى شدن مثالى براى انواع انحراف‏هاى اجتماعى و پدر و مادر نیز به عنوان نمونه‏اى از عوامل اجتماعى ذکر شده‏اند، پس این نظریه به سرشت بشر خوش بین است و اصالت را بر حق مى‏داند و انحراف را معلول علل خارجى.

ج – اصالت خیر و شر:

عده‏اى مى‏گویند: در جامعه بعضى پیرو حقند و بعضى مایل به باطل، در نتیجه جامعه ممزوجى است از خیر و شر، زیرا انسان ممزوجى از این دو مى‏باشد، لذا نزاع بین حق و باطل در صحنه وجود فرد و اجتماع همیشه جریان دارد. حال غلبه با کدام است بحث دیگرى است که ما معتقدیم غلبه نهایى با حق است.

هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون
البته ما قایل به اصالت داشتن هم خیر و هم شر نیستیم.

د – ماتریالیسم تاریخى یا نفى اصالت خیر و شر:

هگل فلسفه‏اى را بنا کرد که اعتقاد به رشد و تکامل، اساس آن بود و مارکس هم با استفاده از منطق دیالکتیک او بینش مادى خود را – که مدعى خوش‏بینى به آینده است – بنا نهاد.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

فلسفه تاریخ مارکس بر چند اصل مبتنى است:

۱ – نفى فطرت و غریزه:

یعنى همه چیز انسان را جامعه به او داده است و حتى جامعه به فرد غریزه اخلاقى را تحمیل مى‏کند، وگرنه انسان در ذات خود نه خوب است و نه بد، بلکه به منزله ماده خامى است که تحویل کارخانه جامعه داده مى‏شود.

۲ – اصالت اقتصاد:

از نظر جامعه‏‌شناسى مارکسیسم همه سازمان‏هاى اجتماعى در یک سطح نیستند و جامعه، مثل ساختمانى که زیربنا دارد و زیربناى جامعه اقتصاد است و خود اقتصاد هم ساخته روابط تولید و ابزار تولید است، پس شکل ابزار تولید است که باعث تغییر اوضاع و احوال اقتصادى مى‏شود و این باعث تغییر نهادهاى اجتماعى و در نتیجه تغییر رفتار انسان‏ها مى‏شود، پس شناخت انسان‏ها مبتنى بر شناخت وضع اقتصادى و ابزار تولید آن‏هاست. خوبى‏ها و بدى‏ها هم همه تابع نظام تولیدند.

بر این اساس همه جوامع باید این سیر واحد را طى کنند: اشتراک اولیه، برده‏دارى، فئودالیسم (ارباب – رعیتى)، بورژووازى (سرمایه دراى)، سوسیالیسم و کمونیسم. بدین بیان که بشر ابتدایى، هنوز صنعتى نداشت و ابزار تولیدش فقط سنگ‏هاى تیز براى شکار حیوانات بود. هر روز صبح گرسنه از غار خارج مى‏شد و شب سیر بر مى‏گشت و در این دوره، ثروتى نبود تا انسان‏ها برایش نزاع کنند و از طرفى دشمن مشترک (طبیعت و حیوانات درنده) باعث اتحاد و عدالت بین آن‏ها شده بود، اما پس از مدتى بشر کشاورزى و دامپرورى و ساختن ابزارهاى کامل‏تر را آموخت و توانست اضافه بر نیازش تولید کند و از این جا استثمار پیدا شد، زیرا قبلا هر کس اجباراً باید براى خود کار مى‏کرد، ولى حالا مى‏شد کسى با استفاده از کار دیگران زندگى کند و بدین ترتیب مالکیت خصوصى برده دارى، زمین دارى و… و به تبع، ظلم و استثمار شروع شد، زیرا بناى اقتصادى که خراب شد، بشر هم فاسد شد؛ یا استثمارگر شد یا استثمار شده، زیرا با آمدن مالکیت خصوصى، ما به من تبدیل گشت. در دوره‏هاى بعد هم چون مالکیت خصوصى وجود داشت، هر چه ظهور کرد تنها بدى و ظلم بود، در نتیجه تنها در دوره اشتراک، حق و عدل بر جامعه حاکم بوده است و براى رسیدن به چنان جامعه‏اى باید ابزار تولید آن قدر رشد کند تا دوباره مالکیت خصوصى از بین برود و مالکیت، عمومى شود.

بر این اساس، مارکسیسم، انسان را قابل اصلاح نمى‏داند و هر نظریه اصلاحى را با وجود مالکیت بى فایده مى‏شمارد، زیرا براى بشر اختیارى قابل نیست و او را تابع جامعه و محکوم به جبر تاریخ و نظام اقتصادى مى‏داند و مى‏گوید: تحول جامعه، مثل تولد نوزاد است که تا موقعش نرسد، زایمان محال است. با این بیان، همه معتقدین به اصالت اجتماع، جبرى فکر مى‏کنند و نظریه اصلاحى را قبول ندارند و مى‏گویند: انسان در هر موقعیت اجتماعى قرار بگیرد همان طور مى‏شود. لازمه این حرف، نفى هر گونه اختیار و آزادى است، زیرا هر تز اصلاحى دو پایه دارد: اولاً باید براى بشر آزادى و اختیار قایل شویم که بتواند بر اوضاع اجتماعى مسلط شده، قدرت تغییر آن را داشته باشد و ثانیاً قایل به حق گرایى در طبیعت بشر باشیم و وى را بى‏فطرت یا شریر ندانیم.

مارکسیست‏ ها چون با بیان فوق نظریه اصلاحى ندارند و نمى‏توانند داشته باشند، مدعى شده‏اند که مارکسیسم یک علم است و مى‏گویند: علم، هیچ باید و نبایدى ندارد و فقط به کشف روابط مى‏پردازد همانطور که یک دانه براى درخت شدن، سیرى طبیعى و لا یتخلف دارد، جامعه نیز چنین است و مدعى‏اند که ما این سیر را کشف کرده‏ایم، اما نمى‏توان در این جریان طبیعى دخالت کرد و اگر شما بخواهید جامعه‏اى را، مثلاً از فئودالیسم مستقیما به سوسیالیسم ببرید، مثل این است که نطفه‏اى را بخواهید مستقیما به تولد برسانید.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

سفارش مارکسیسم این است که اگر در جامعه‏اى غیر سوسیالیستى هستید، کارى کند تضادهاى آن جامعه سریع‏تر شود و انقلاب صورت گیرد تا خودش به مرحله بعدى برود. این به اصطلاح فرضیه علمى نه تنها قابل تطبیق با تاریخ جوامع نیست و مورخین آن را تایید نکرده‏اند، خود مارکس و انگلس هم تحولات اروپا را طورى تحلیل کردند که نظریه خود را نقض نمودند.

مارکسیست‏ها کوشش دارند تاریخ بشریت را سیاه و ظلمانى نشان دهند و مى‏گویند: اگر کسى دم از عدالت و حق زده، حتماً کاسه‏اى زیر نیم کاسه بوده، زیرا در دوره مالکیت خصوصى محال است کسى طرفدار حق و عدالت باشد. البته قبول دارند که در طول تاریخ، نهضت هایى از سوى محرومان شده، ولى اولاً مى‏گویند که آن‏ها به خاطر حقوق خود قیام کرده اند، نه به خاطر عدالت و ثانیاً چون زمانه، مالکیت اختصاصى و مثلاً برده‏دارى را ایجاب مى‏کرد، این افراد نمى‏توانستند به نتیجه برسند. مذاهب هم هر چند تأثیر محدودى داشتند، اما هیچ کار عمده‏اى نکرده‏اند. پنج سال حکومت على علیه السلام در مقایسه با تاریخ بشریت یک ثانیه هم نیست. این بیان، یکى از نقشه‏هاى آن‏ها براى بى اعتبار کردن مذاهب است، زیرا تنها منادى حق و عدالت در طول تاریخ، مذاهب بوده‏اند. آن‏ها کوشش دارند صفحات تاریخ را فقط ظلمانى جلوه دهند، زیرا اگر زیبایى‏ها را جلوه دهند ماتریالیسم تاریخى باطل مى‏شود.

حق و باطل

ه – نظریه اسلام:

بر خلاف مارکسیسم، اسلام اولاً هستى را بر اساس حق مى‏داند و حق را اصیل مى‏شمارد و اگر چه باطل را نفى نمى‏کند، ولى آن را اصیل نمیداند.

ثانیاً انسان را صرف یک ابزار نمى‏داند و براى او اختیار و اراده قایل است.

ثالثاً براى انسان یک فطرت حقگرا قایل است، اما مى‏گوید: چون انسان داراى اختیار است، گاه از مسیر اصلى خود منحرف شده، آن حس ملکوتى خود را در مسیرى شیطانى ارضا مى‏کند.

اسلام مى‏گوید: حق اصیل است و باطل غیر اصیل و همیشه بین این دو، جنگ و نزاع وجود دارد، اما نه این که همیشه باطل غالب باشد؛ خیر، آن چه همیشگى بوده حق است و گاه باطل نمودى پیدا مى‏کند. محال است جامعه بر پایه شر و باطل بچرخد. البته فرق است بین جامعه بیمار و جامعه‏اى که در آن شر غالب است. اسلام مى‏گوید: اگر جامعه‏اى باقى باشد، معلوم است در میان دو حد باطل (افراط و تفریط) نوسان دارد. اگر در آن حد متعادل قرار گرفت، یک جامعه مترقى است و هدف اسلام نیز آوردن جامعه به این حد تعادل است. هر وقت جامعه در مجموع به باطل گرایید، محکوم به فنا شده است؛ پس مریض بودن جامعه غیر از این است که بر جامعه، باطل غلبه داشته است.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

حال به شرح چند شاهد قرآنى در این زمینه مى‏‌پردازیم:

۱ – در آغاز بحث مطلبى راجع به بسم الله الرحمن الرحیم گفتیم و معلوم شد در آن دید عالى، در جهان چیزى جز رحمانیت و رحیمیت خدا وجود ندارد. شر و نقص و عدم، امورى اعتبارى و تبعى هستند. در عالم هستى، حق غالب و پایدار است و باطل، مغلوب و نابودشدنى. کل شى‏ء هالک الا وجهه

در تاریخ بشر هم، این بینش حکم مى‏کند که حق بر باطل پیروز مى‏شود و باطل نابود خواهد شد: هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون

۲ – آیات ۱ تا ۲۰ سوره بقره سه گروه را مطرح مى‏کند: اول، مومنین و متقیان که در مسیر هدایت خدا، رستگار مى‏شوند، دوم، کافرین که آن چه به آن‏ها عرضه شد را نپذیرفتند و دیگر دعوت پیامبر هم فایده‏اى به حالشان ندارد، اما گروه سوم منافقین هستند که از مذهب، علیه مذهب استفاده مى‏کنند؛ یعنى تظاهر به مذهب مى‏‌کنند، در حالى که در باطن ضد مذهبند:

یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون
قرآن مى‏فرماید که خدعه آن‏ها به خودشان بر مى‏گردد و اگر آن‏ها مؤمنین را به تمسخر گرفته‏اند، این به ضرر خودشانست. چرا که: الله یستهزء بهم و یمدهم فى طغیانهم یعمهون؛
یعنى این جریان و سنت عالم است که آن‏ها را مضحکه قرار خواهد داد و آن‏ها در حیرت فرو خواهند رفت.

قرآن کریم با چند مثال چگونگى حیرت آن‏ها را بیان مى‏کند و مى‏فرماید: که اگر آن‏ها را خاموش مى‏کند و چشم و گوش و زبانشان را هم مى‏گیرد که کاملا سرگردان شوند. به هر حال قرآن به هیچ وجه قایل نیست که مکر و خدعه بتواند جامعه را اداره کند و تاریخ را به جلو حرکت دهد.

این که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: الملک یبقى مع الکفر و لا یبقى مع الظلم
اشاره به همین مطلب است. البته توجه شود که در این بحث‏ها نباید فقط قله‏هاى شامخ را در نظر گرفت؛ مثلاً ما نادر شاه را مى‏بینیم که همه کارهایش ظالمانه است، اما جامعه که نادر شاه نیست؛ همان زمان نادر شاه اگر به میان توده مردم بروید، مى‏بینید در مجموع، صداقت بر کذب و امانت بر خیانت غلبه دارد، لذا در بحث حق و باطل مجموع جامعه را باید در نظر گرفت.

۳ – آیات ۱۷۱ تا ۱۷۳ سوره صافات بیان مى‏کند حاکمیت و منصوریت فقط از آن پیامبران و پیام آن‏هاست: و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و انّ جندنا لهم الغالبون
البته مسلما این جا تفوق و پیروزى نظامى مراد نیست، زیرا خود قرآن از کشته شدن ناحق پیامبران سخن گفته است. پس منظور، پیروزى اعتقادى پیامبران است.

على علیه السلام هم تصریح مى‏کند که جنگ‏هاى صدر اسلام، ماهیت اعتقادى داشت: حملوا بصائرهم على اسیافهم؛یعنى مى‏خواستند با شمشیرهاى خود به مردم آگاهى بدهند، نه این که چیزى از آن‏ها بگیرند.

ما اگر مبارزه امام حسین علیه السلام ظاهرا از جنبه نظامى شکست خورد، ولى وقتى توجه کنیم که ماهیت قضیه، یک جنگ فکرى و اعتقادى است و حضرت در مقابل یزید که قصد نابودى اسلام را داشت قیام کرد، مى‏بینیم که واقعاً امام علیه السلام در این قیام پیروز شد و اسلام را احیا کرد.

معنى کلمه کل یوم عاشورا هم این است که هر روز به نام امام حسین علیه السلام با ظلم و باطلى مبارزه مى‏شود و حق و عدالتى احیا مى‏گردد.

۴ – در آیات ۱۶ – ۱۸ سوره انبیا خداوند خلقت زمین و آسمان را مطرح مى‏کند و میفرماید که در مقیاس جهانى، نظام هستى به حق برپاست نه بر باطل:

و ما خلقنا السماء و الارض و با بینهما لاعبین لو اردنا أن نتخذ لهوا لا تخذناه من لدنا انْ کنا فاعلین بل نقذف بالحق على الباطل فیدمعه فاذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون

از این آیات چند نکته را مى‏توان فهمید:

اولاً شاید باطل غلبه‏اى موقت و ظاهرى بیابد، اما حق ناگهان ظاهر مى‏شود و باطل را نابود مى‏کند و معلوم خواهد شد که باطل اول از بین رفتنى بوده است.

ثانیاً وقتى حق به جنگ مى‏آید، کوبنده و بنیان‏کن مى‏آید و خدا به وسیله خود بشر این کار را مى‏کند، نه به وسیله یک نیروى غیبى.

ثالثاً این حرکت انقلابى، بر پایه نیروى حق و حق پرستى است و از نیروى حق بر پا مى‏شود، نه این که براى شکم و شهوت باشد. اسلام مى‏گوید: ما میخواهیم مستضعفین را نجات دهیم، نه این که فقط برویم شکمشان را سیر کنیم، و لذا در این نهضت، هم مستضعفین شرکت مى‏کنند هم غیر مستضعفین، و بعلاوه، مستضعفى هم که فقط براى شکم مبارزه کند، اسلام، او را نمى‏پذیرد:

۷,۹۰۰ تومان – خرید

من کانت هجرته الى دنیا یصیبها او امرأه ینکحها فجهرته الى ما هاجر الیه
رابعا بینش قرآن درباره پایان جنگ حق و باطل بسیار خوش‏بینانه است و مى‏فرماید که این نمود باطل و فراگیرى آن شما را نترساند، زیرا سرانجام، حق پیروز است:

و عد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض،
لذا توصیه مى‏کند که ایمان داشته باشید و دیگر از هیچ چیز نترسید: و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون انْ کنتم مومنین

۵ – آیه ۱۷ سوره رعد، حق و باطل را به صورت مثلى پر معنى بیان مى‏کند و مى‏فرماید: خداوند، آب صاف و پربرکتى از آسمان فرو فرستاد که بر اثر آن سیلى در رودخانه‌‏ها به راه افتاد، پس این سیل، کفى را روى خود حمل کرد، همانگونه که فلزى را روى آتش مى‏گذارند و مواد اصلى ته نشین مى‏شود و مواد زاید مثل کفى روى آن را مى‏گیرد؛

فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فى الارض کذلک یضرب الله الامثال،

اما کف مى‌‏رود و نابود مى‏شود و آن چه به مردم سود مى‏‌رساند، یعنى آن چه خیر و برکت است باقى مى‏‌ماند. از این مثل دو نکته استنباط مى‌‏شود: نکته اول نمود داشتن باطل و اصالت حق است، زیرا هر کس که از ماهیت قضیه خبر نداشته باشد و از بالا بنگرد، تنها کف را مى‌‏بیند و مى‏پندارد خروش سیل از آن کف است.

باطل هم این چنین بر نیروى حق سوار مى‏شود و روى آن را مى‏پوشاند؛ یعنى اکثریت جامعه را انسان هایى تشکیل مى‏دهند که صلاحشان بر فسادشان غلبه دارد و اگر احیانا در آن‏ها فسادى هست، ناشى از جهل و قصور است و نمى‏توان آن‏ها را مفسد و خرابکار دانست، اما اگر به ظاهر جامعه نگاه کنیم، ظلم و تجاوز و خدعه و ناپاکى مى‏بینیم.

نکته دوم طفیلى بودن باطل و استقلال داشتن حق است. کف روى آب خود حرکت نمى‏کند، بلکه نیروى آب است که آن را حرکت مى‏دهد؛ یعنى اگر معاویه‏اى پیدا مى‏شود و آن همه کارهاى باطل مى‏کند، باز هم از نیروى حق و از ایمان مردم استفاده کرده، اهداف خود را تحقق بخشیده است.

بنابراین باطل، حق را با شمشیر خود حق مى‏زند؛ یعنى نیروى حق را به خدمت خود مى‏گیرد؛ مثلاً اگر در دنیا راستگویى وجود نداشته باشد، دروغ نمى‏تواند کار خود را انجام دهد. دروغگویى الان فایده دارد چون راستگو بسیار است و اگر کسى دروغ بگوید، مخاطب مى‏پندارد که او هم راست گفته و فریب مى‏خورد. همچنین اگر عدالتى در دنیا وجود نداشته باشد، امکان وجود ظلم محال است.

براى همین تمام کشورهاى استعمارگر هم، دم از آزادى و عدالت مى‏زنند و به اسم حقوق بشر اموال دیگران را غارت مى‏کنند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام در خطبه ۵۰ نهج البلاغه بعد از بیان همین نکته مى‏فرمایند: اگر حق و باطل کاملاً از هم تفکیک شوند، کسى دیگر دنبال باطل نمى‏رود و زبان معاندین هم از بد گفتن نسبت به مذهب حق، بسته مى‏شود، ولى قسمتى از حق با قسمتى از باطل مخلوط مى‏شود و در این جاست که شیطان بر دوستان خود مسلط مى‏شود؛ یعنى ابزار شیطان، حق مخلوط شده با باطل است. پس از یک دید سطحى، باطل، حرکت و جولان دارد، اما در نهایت و با دید تحلیلى، باطل مغلوب است. اساساً اگر حقى نبود، باطلى هم نبود چرا که باطل با نام حق و در سایه و پرتو حق زندگى مى‏کند.

قرآن مى‏‌گوید: در شناخت جامعه این قدر به ظاهر حکم نکنید؛ مثلاً اگر تاریخ صد سال پیش را خواستیم بررسى کنیم، نباید برویم سراغ ناصرالدین شاه با آن عیاشى‏ها و ظلم‏ها و بگوییم: وضعیت مردم در یک قرن قبل چنین بوده است. اگر مردم چنین بودند، فتواى میرزاى شیرازى در تحریم تنباکو و اثرات عظیم آن چگونه توجیه مى‏شود

درست است که مردم نا آگاه بودند، ولى نا آگاهى غیر از شرارت است. قرآن مى‏گوید: اگر همه مردم در جامعه‏اى این قدر شریر و ظالم باشند، آن جامعه را هلاک مى‏کنیم، پس اگر جامعه‏اى دوام دارد بدانید، تنها اقلیتى که مثل کف روى آبند، فاسد مى‏‌باشند.

احیاى تفکر اسلام‏

اقبال و احیاى فکر دینى

مصلح بزرگ اسلامى، اقبال لاهورى، سلسله بحث‏هایى تحت عنوان احیاى تفکر دینى مطرح کرده، که نمى‏خواهم ادعا کنم تمام حرفهایش صحیح است و همه حرفها را زده، ولى از باب این که وى این موضوع را عنوان کرده و راجع به آن بحث هایى داشته، بسیار شایسته تقدیر و تمجید است.

اقبال مردى است اروپا رفته که از تحصیلات جدید بهره بسیار عالى دارد و به ارزش علم جدید فوق العاده واقف است، و لذا اگر انتقادى بر اروپا مطرح مى‏کند، چنین نیست که از دور شبحى از اروپا را در نظرش مجسم کرده باشد و بعد بخواهد انتقاداتى کند، بلکه آن جا را از نزدیک دیده و شناخته و تجزیه و تحلیل کرده است. در این جا به ذکر برخى از نظریات او که در نگاه اول در گفتار و اشعار وى جلب توجه مى‏کند مى‏پردازیم:

تمدن اروپایى و راه و رسم و اخلاق و فرهنگى که اروپاى امروز دارد، نه تنها خوب نیست، بلکه بسیار خطرناک است، هم براى بشریت هم براى خود مردم اروپا. ولى متأسفانه على رغم این مسائل، مسلمانان با سرعت زیادى در حال حرکت به سوى اروپایى شدن هستند. البته اگر تنها جنبه فکرى و عقلانى اروپا را در نظر بگریم خطرى ندارد، زیرا فرهنگ اروپا به معنى علمى آن، دنباله فرهنگ اسلامى است، اما ترس ما از این است که ظاهر خیره کننده این فرهنگ ما را از پى بردن به ماهیت واقعى آن باز دارد.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

عیب فرهنگ اروپایى این است که با عقل تنها، بدون این که پیوندى با روح و وجدان و ایمان داشته باشد، مى‏خواهد بشر را نجات دهد. مثالى گرى اروپا (ایده آلیسم اروپا) کمال مطلوب فرهنگ اروپایى را به صورت مسلک‏ها و ایسم‏هایى در مى آورد و مى‏پندارد بشر با ملحق شدن به آن‏ها سعادتمند مى‏شود؛ در حالى که این ایسم‏ها از مرحله زبان جلوتر نیامده و واقعاً نتوانسته ماهیت فرهنگ اروپایى را انسانى کند. اروپا شعار انسان دوستى و رعایت حقوق بشر و عدالت و… را مى‏دهد، ولى در عمق وجدان خود به این‏ها پایبند نیست و نتیجه آن، من سرگردانى است که در میان دموکراسى‏هاى ناسازگار با یکدیگر، به جستجوى خود مى‏پردازد. دموکراسى هایى که کارشان منحصراً بهره کشى از ضعیفان به سود توانگران است. لذا سخن مرا باور کنید که اروپاى امروز بزرگترین مانع در راه پیشرفت اخلاق بشریت است.

و اقبال تاکید دارد که مسلمانان مخصوصاً جوانان که فقط ظاهر فرهنگ غربى را مى‏بینند، به این مطلب آگاه شوند.

نکته دومى که اقبال بر آن تاکید دارد این است که آن نقصى که در تمدن اروپایى است، در فرهنگ و تمدن اصیل اسلامى وجود ندارد. وى سعى در معرفى پایه‏هاى اساسى فرهنگ اسلامى و مزایاى آن دارد و معتقد است که چون پشتوانه دستورات اسلام وحى و ایمان مذهبى است، مى‏تواند تا اعمال روح بشر نفوذ کند و بدین ترتیب در روح بشر یک ضمانت اجراى قوى ایجاد نماید؛ در حالى که روش‏هاى مکاتب اروپایى چنین ضمانت اجرایى ندارد. او مى‏گوید:بشریت امروز به سه چیز محتاج است: اول، تعبیرى روحانى از جان، زیرا علت سرگردانى بشر تفسیر مادى از جهان، یعنى جهان بى شعور و بى هدف است. انسان محتاج تعبیرى روحانى از جهان مى‏باشد تا بداند چیزى بیهوده خلق نشده است. دوم، آزادى روحانى فرد، یعنى شخصیت قایل شدن براى انسان، چرا که اگر انسان از جهان تعبیرى روحانى کند، ولى براى فرد شخصیتى قایل نباشد استعدادهایش بروز نمى‏کند. سوم اصولى اساسى و داراى تأثیر جهانى که تکامل اجتماعى بشرى را بر مبناى روحانى توجیه کند (مقررات اسلامى).

اقبال با دیدن نواقص تمدن اروپا و مشاهده حقیقت اسلام مساله‏اى را مطرح مى‏کند با عنوان احیاى فکر دینى در اسلام. او متوجه شده بود که اسلام واقعى در میان مسلمین وجود ندارد. شعائر اسلام مثل اذان، نماز، و دیگر مراسم و آداب ظاهرى اسلامى وجود دارد، اما روح اسلام در جامعه مرده است.

اقبال مى‏گوید: تجدید حیات اسلامى امکان دارد، زیرا مسلمین مرده‏اند، اما خود اسلام نمرده است، چون تکیه گاه و مبناى اسلام، یعنى کتاب آسمانى و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم جاودانه‏اند، پس نقص کار در تفکر و طرز تلقى مسلمین از اسلام است.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام آینده اسلام و مسلمین را چنین پیشگویى کرده‌‏اند:

لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا
پوستین در زمستان براى دفع سرماست، اما اگر کسى آن را وارونه بپوشد نه تنها گرما ندارد، بلکه به صورت مضحک و مسخره‏اى هم در مى‏آید. اسلام نیز چنین شده است.

اسلام هست، اما اسلام بى خاصیت و بى اثر، اسلامى که نمى‏تواند حرکت و نیرو و بصیرت بدهد، پس اگر فقط از تمدن اروپایى انتقاد و از فرهنگ اسلامى تمجید کنیم و بعد بپنداریم که روح اسلام همین است که ما داریم و منتظر باشیم مردم دنیا از ما پیروى مى‏کنند، کارى از پیش نمى‏رود.

تعبیر احیاى تفکر اسلامى که از سوى اقبال به کار برده شده، بیانگر وضعیت کنونى مسلمانان و نیاز آن‏ها به تعبیرات و اصطلاحات اساسى است. البته اصل این تعبیر از خود قرآن است یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم
حالا ما در این جا به بیان چند خاصیت از خواص حیات مى‏پردازیم تا ببینیم این که مسلمان‏ها مرده‏اند، به چه معناست. در ضمن سعى خواهیم داشت تا راه چگونه زنده کردن اسلام در میان مسلمین را هم نشان بدهیم.

یکى از علایم حیات، جنبش و آگاهى است. انسان به هر نسبت که آگاهى بیشتر داشته باشد، حیات بیشترى دارد و هر قدر که بى خبرتر باشد، مرده‏تر است. همچنین به هر نسبت که تحرک بیشترى دارد زنده‏تر و هر قدر که ساکن‏تر باشد مرده‏تر است، اما متأسفانه در جامعه ما هر کسى تا وقتى ساکت باشد، مورد تعظیم و اکرام خواهد بود، اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت، نه تنها کسى کمکش نمى‏کند، بلکه سنگ مخالفت است که به طرف او پرتاب مى‏شود و این نشانه یک جامعه مرده است.

یکى دیگر از علایم حیات یک جامعه، میزان همبستگى بین افراد آن مى‏‌باشد. خاصیت مردگى، متلاشى و متفرق شدن اعضا از یکدیگر است.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى‏‌فرماید: مثل المؤمنین فى توادّهم و تراحمهم و تعاطفهم کمثل الجسد اذا اشتکى منه عضو تداعى له سائر الجسد بالسهر و الحمى
آیا ما مسلمین امروزى هم این طورى هستیم؟ یا این که مسلمین بیشتر مساعیشان صرف جنگ و دعوا با هم و اختلافات داخلى مى‏شود؟

اقبال مدعى است که از تاریخ مردن تفکر اسلامى پانصد سال مى‏‌گذرد. پانصد سال پیش اندلس، یکى از شریف‏ترین اعضاى پیکر اسلامى را از مسلمانان گرفتند، اما مسلمانان چنان سرگرم جنگ شیعه و سنى بودند که کسى اصلاً متوجه این واقعه نشد و امروز هم سال‏هاست که دشمنان اسلام، فلسطین را از دست مسلمین بیرون آورده‌‏اند و مسلمین ساکت نشسته‌‏اند.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در حدیث فوق مى‏‌فرماید:

اگر یک عضو بدن درد بگیرد، سایر اعضا چنان به تکاپو مى‏افتند که دیگر شخص خوابش نمى‏برد. حالا همدردى ما با مردم فلسطین چیست؟ اگر واقعاً همدردى نیست، پس مسلمان نیستیم.

یکى دیگر از علایم مرده بودن، مرده‏پرستى است که هر مرد بزرگى را تا وقتى زنده است قدر نمى‏دانیم و به او اعتنا نمى‏کنیم، اما همین که مرد به تجلیل وى مى‏پردازیم. البته نمى‏گویم که از بزرگانى که مرده‏اند، نباید تجلیل کرد، اما بحث بر سر این است که چرا تا زنده است، به او بى توجه هستیم؛ مثلاً علامه طباطبایى مرد بسیار بزرگى است که صد سال دیگر باید بنشینند و آثار او را تجزیه و تحلیل کنند و به ارزش او پى ببرند، چرا ما از حالا به این فکر نیفتیم.

یکى دیگر از دلایلى که جامعه ما مرده است این است که دروغ را مى‏پذیرد، اما سخن راست را حاضر نیست بپذیرد؛ مثلاً در داستان اربعین امام حسین علیه‏السلام همه جا صحبت از این است که اهل بیت در کربلا بر سر قبر امام حسین علیه‏السلام آمدند، بعد چه شعرها و مرثیه‏ها و… در حالى که این واقعه در هیچ کتاب معتبرى ذکر نشده است، اما از دو جریان اصیل این روز یعنى آمدن جابر به کربلا و احوال وى و نیز زیارت اربعین با آن مضامین عالى خبرى نداریم.

تفکر مسلمین درباره تأثیر عمل در سعادت‏

در بحث پیش گفتیم که طرز تفکر و تلقى مسلمین در عصر حاضر درباره اسلام آسیب دیده است و به بعضى از این آسیب‏دیدگى‏ها و علایم مرده بودن مسلمین اشاره کردیم. ما مسلمانان اگر بخواهیم طرز تفکر خودمان از اسلام را تصحیح کنیم باید به گذشته‏ها بر گردیم، چرا که ریشه‏هاى این آسیب چه بسا در چند قرن پیش باشد. در این جا به یکى از آسیب هایى اشاره مى‏کنیم که ریشه در قرون اولیه اسلامى دارد و امروزه در میان ما ریشه‏هاى جدیدى هم پیدا کرده و آن خوار شمردن در تأثیر عمل در سعادت، و رجوع از تفکر واقع‏بینانه به خیالبافى است.

در اسلام تکیه‏گاه تعلیم و تربیت، عمل است و سرنوشت و سعادت انسان وابسته به عمل او معرفى شده است و این یک طرز تفکر واقع بینانه و منطبق با ناموس خلقت است: لیس للانسان الا ما سعى،
فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره

وقتى یک ملت فهمید سرنوشتش به دست خودش است، آن وقت متوجه عمل و نیروى خود مى‏شود و به فعالیت مى‏پردازد و این خود عامل بزرگى براى حیات یک جامعه است. در صدر اسلام، چون این مسأله از اصول فکرى مسلمانان بود، مسلمین جنب و جوش بسیار زیادى داشتند، اما کم کم افکارى در میان مسلمین پیدا شد که عمل را تحقیر مى‏کرد. خلفاى بنى امیه چون خود فاسد بودن، این فکر را ترویج کردند که اساس اسلام بر ایمان است و وقتى ایمان درست شد، عمل هر چه بود، بود. خلفاى بنى امیه سعى مى‏کردند به این ترتیب خود را تبرئه کنند و مردم را به فساد آن‏ها اعتراض نکنند. در آن موقع ما شیعیان از امیرالمؤمنین علیه‏السلام الهام گرفته بودیم که الایمان معرفه بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان؛
یعنى عمل جزء ایمان است و ایمان مجزاى از عمل نمیتواند وجود داشته باشد.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

در قرون اولیه اسلام این آسیب و این طرز فکر فقط اختصاص به جناحى از اهل سنت (مرجئه) داشت، ولى اگر دقت کنیم، مى‏بینیم شیعه که آن قدر با مرجئه در ستیز بود، امروز عملا از مرجئه شده است و در تعلیمات خود عمل را تحقیر مى‏کند و مثلاً مى‏گوید: انتسابت به على را درست کن، اسمت شیعه باشد، در دیوان عزاداران حسینى ثبت شوى، همین کافى است! مى‏گوید: بهشت را با عمل نمى‏شود تهیه کرد و باید بهانه‏اى جور کرد! این نوعى گریز از واقعیت به خیال است. در حالى که قرآن با صراحت این اعتقاد را در آن زمان اهل کتاب و خصوصاً یهودى‏ها طرفدارش بودند، رد مى‏کند و مى‏گوید:

خدا به هیچ‌‏وجه کسى را بدون عمل به بهشت نمى‌‏برد و کسى را با انتساب نمى‏‌بخشد. جریان از این قرار بوده که در مدینه در بین عده‏اى از مسلمانان و مسیحیان و یهودیان اختلاف مى‏شود، که هر یک اظهار مى‏دارند که خداوند به خاطر دین ما براى ما امتیاز خاصى قایل است و هر کار بدى بکنیم، خدا از ما مى‏گذرد. این آیه نازل مى‏شود که نه آن طور است که شما مسلمان‏ها آرزو مى‏کردید و نه آن طور است که اهل کتاب آروز مى‏کنند؛ هر کس کار بدى کند، خدا به او کیفر خواهد داد:

لیس بامانیکم و لا امانى اهل الکتاب من یعمل سوءاً یجز به

ائمه معصومین علیهم السلام هم در موارد بسیارى این پندار غلط و باطل را تذکر داده و فرموده‌‏اند: با صرف انتساب به پیامبر و ائمه علیهم السلام کسى به بهشت نمى‏‌رود و گناهانش پاک نمى‏‌شود. در این جا به چند نمونه از تعالیم معصومین علیهم السلام در این باب اشاره مى‏کنیم.

زید النار (برادر امام رضا علیه السلام) در جایى نشسته بود و مرتب مى‏گفت: ما چنین و چنانیم و خدا با ما خاندان پیامبر چنین رفتار مى‏کند. امام رضا علیه‏السلام که متوجه سخنان او شدند، فرمودند: این مهملات چیست؟ اتفاقاً اگر این طور باشد که تو مى‏گویى، تو از پدرت موسى بن جعفر افضل هستى، در حالى که او یک عمر به عبادت و عمل گذراند و تو یک عمر به بطالت، با این حال بهشت براى هر دو شما تضمین شده است! و مگر پسر نوح پیامبر زاده نبود؟ پس چرا خدا حاضر نشد خواهش یک پیامبر را درباره یک پیامبرزاده بپذیرد و خود آن پیامبر هم به خاطر آن خواهش مدت‏ها استغفار مى‏کرد.

همچنین نقل است که شخصى آمد خدمت حضرت صادق علیه‏السلام و گفت: آیا این حدیث صحیح است: هر وقت معرفت به امامت درست شد، هر چه مى‏خواهى انجام بده؟ فرمود: بله، پرسید: ولو این که زنا یا دزدى کند؟ امام فرمود: واى بر تو، مقصود این است که هر وقت معرفت به امام پیدا کردید، آن گاه هر چه دلتان مى‏خواهد عمل صالح انجام دهید، زیرا شرط قبول عمل را پیدا کرده‏اید، نه این که وقتى امام را شناختى هر فسق و فجورى خواستى انجام بده.

یا مى‏‌بینیم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به دختر بزرگوارشان مى‌‏فرمایند:
یا فاطمه اعملى بنفسک، انى لا اغنى عنک شیئا

امیرالمؤمنین علیه‏‌ا‌لسلام هم در جواب شخص طالب نصیحت مى‏‌فرمایند: لا تکن ممن یرجو الاخره بغیر العمل

امام باقر علیه‌‏السلام نیز که احتمال خطور این فکر به ذهن شیعیان را مى‏‌داده‌‏اند، با تاکید ابلغ شیعتنا
فرموده‏‌اند: شیعه ما نیست، مگر کسى که اهل ورع و تقوا و اهل اجتهاد باشد (اجتهاد یعنى کوشش)، ولى امروزه ما مى‏گوییم: این‏ها مهم نیست، اصل این است که ما را در مشهد کنار امام رضا علیه‏السلام دفن کنند! اما نمى‏فهمیم که در این صورت هارون الرشید هم باید بخشوده شود. در حالى که همه او درا لعنت مى‏کنیم. این را مى‏گویند یک فکر مسخ شده و مرده، بنابراین یکى از موارد احیاى تفکر اسلامى این است که باید بفهمیم اسلام دین عمل است، دین وابستگى‏هاى خیالى نیست.

تفکر زنده و تفکر مرده‏

گفتیم که تعبیر حیات روح، ابتدا در قرآن مطرح شده است و منظور از آن، حیات انسانى انسان است، نه حیات حیوانى او (حیات حیوانى همان است که مانند سایر حیوانات قلب و کلیه کار مى‏کنند، اعصاب فعالیت دارند و…).

قرآن کریم در باب تأثیر تعالیم خود بر مخاطبان مى‏‌فرماید: لینذر من کان حیا؛
یعنى مردم را به دو دسته زنده و مرده تقسیم مى‏کند و مى‏گوید: قرآن روى افرادى اثر دارد که شائبه‏اى از حیات در آن‏ها باشد. مقصود از مردگى و زندگى این است که هر کس با یک فطرت خدادادى و حقیقت طلب به این دنیا مى‏آید، ولى این نور فطرت در بعضى خاموش مى‏شود و بدین سان او تبدیل به یک مرده متحرک مى‏شود که سخنان انبیا بر چنین فردى بى فایده است.

قرآن در تعبیر دیگرى مى‏‌گوید: آن اشخاصى که شائبه‏اى از حیات در آن‏ها باشد، وقتى که قرآن در زمین روحشان بذر مى‏افشاند، مثل یک زمین سبز و خرم مى‏شوند. مثل این افراد، مثل کسى است که چراغى همراه دارد و روشنایى مى‏دهد.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

باید توجه داشت که خود زندگى غیر از شرایط زندگى است. نفس کشیدن و غذا خوردن و… شرایط زندگى هستند، اما خود زندگى به معنى دانایى و توانایى است. به خداى تعالى نیز از آن جهت حى مطلق مى‏گوییم که دانا و تواناى مطلق است. اسلام نیز دین حیات و این مقیاسى است براى تفکیک اسلام و آن چه به اسم اسلام رواج یافته؛ یعنى آن طرز تفکرى که نتیجه‏اش آگاهى یا توانایى نباشد و به سکون و بى خبرى بینجامد، از اسلام نیست؛ مثلاً همان طور که گفتیم: از دید اسلام تنها چیزى که انسان مى‏تواند به آن امید داشته باشد، عمل خود اوست. این طرز تفکر باعث بیدار شدن حس اعتماد به نفس مى‏شود که تأثیر شگرفى در حیات انسان دارد، ولى عملاً مى‏بینیم مسلمین جایگاهى براى عمل قایل نیستند و متأسفانه غالب مفاهیم اخلاقى و تربیتى اسلام امروزه به شکل وارونه‏اى در افکار مسلمان‏ها وجود دارد.

حال در ادامه بحث علائم حیات یک جامعه و متناسب با این که اسلام به دنبال دانایى و توانایى است که نشانه‏هاى حیات واقعى مى‏باشند، نه سکون و بى خبرى و ضعف، به بیان چند مفهوم اخلاقى مسخ شده دیگر مى‏پردازیم، اما قبلاً اشاره مى‏کنیم که مسائل تربیتى مسائل احساسى هستند و مى‏توان گفت که تیغ دو دم مى‏باشند؛ یعنى اگر خوب و صحیح آموزش داده شوند اثر بسیار عالى دارند، ولى اگر یک ذره از مسیر خودشان منحرف شوند، صد در صد اثرشان معکوس است، و مواردى که ذکر خواهیم کرد، این نکته را آشکارتر خواهند ساخت:

الف – توکل:

اگر در قرآن بنگریم کلمه توکل همیشه مفهومى زنده کننده، محرک و حماسى دارد؛ یعنى هر جا که قرآن مى‏خواهد بشر را وادار به عمل کند و ترس را از انسان بگیرد، مى‏گوید: به خدا توکل کن و جلو برو و از کثرت دشمنان نترس. ولى همین کلمه در تفکر امروز مسلمین، یک مفهوم مرده است. وقتى مى‏خواهیم وظیفه‏اى را پشت سر بیندازیم و از آن جام آن شانه خالى کنیم، به توکل روى مى‏آوریم. توکل بر خدا در میان ما، یعنى من کارى انجام نمى‏دهم و این مفهوم، وارونه آن چیزى است که قرآن به ما تعلیم داده است.

ب – زهد:

زهد مفهوم دیگرى است که در بین ما کاملا مسخ شده است. کلمه زهد در لغت به معنى بى میلى و بى رغبتى است. معناى اخلاقى کلمه زهد، به این مفهوم که انسان باید زاهد باشد، در قرآن نیامده،
ولى در کلام معصومین علیهم السلام، بسیار ذکر شده است. اما زاهد به طورى که در اخبار و سنت معرفى شده غیر از آن زاهدى است که امروز در جامعه مى‏شناسیم. درست است که زاهد به کم، قناعت مى‏کند، اما هر شخص قانعى زاهد نیست.

اسلام طرفدار دو نوع قدرت است: یکى قدرت اقتصادى و دیگرى قدرت روحى؛ و زهد یکى از مصادیق همین قدرت روحى است و معناى آن وارستگى از دنیاست. مال و ثروت و جاه و مقام و… اگر از راه مشروع به دست آورده شود و در طریق هدف مقدس به کار رود، با زهد هیچ منافاتى ندارد، بلکه مورد سفارش اسلام هم هست.

در اثبات این ادعا، امام صادق علیه‏السلام به زاهدهاى نادان زمان خویش که به وضع ظاهرى و آراسته ایشان اعتراض داشتند، فرمودند که اگر مطلب آن طور است که شما مى‏گویید، چرا یوسف صدیق وقتى که از زندان آزاد مى‏شود، بزرگترین پست‏ها (وزارت دارایى) را مطالبه مى‏کند و مى‏گوید: اجعلنى على خزائن الارض انى حفیظ علیم
و قرآن هماین کار را بر او عیب نگرفته و او را دنیاپرست معرفى نکرده است؟

علت این امر آن است که وى مال و مقام را براى هدف‏هاى معنوى مى‏خواست. این نکته آن قدر مهم است که در مسأله ولایت از قبل جائر که در حالت عادى حرام بزرگى است، اگر هدف از قبول آن، نجات مظلومان باشد، نه تنها حرام نیست، که به فتواى بعضى مستحب و به فتواى بعضى، واجب مى‏باشد. کسب ثروت هم از همین قبیل است و به هدف افراد بستگى دارد.

امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام منظور اسلام از زهد را چنین بیان مى‏‌فرمایند:
الزهد کله کلمتین من القرآن لکیلا تاسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم
زهد، یعنى از نظر روحى به مقامى برسید که اگر تمام دنیا را از شما بگیرند، روحتان شکست نخورد و اگر تمام دنیا به شما روى آورد، شادى زده و اسیر نشوید.

على رغم این تعالیم در اسلام، مى‏بینیم که زاهدهاى ما، هم ضعف روحى دارند و هم ضعف اقتصادى؛ زاهدى هستند که همیشه از قدرت اقتصادى دورى گزیده‏اند و چون پول و ثروت نداشته‏اند، همیشه دست گدایى و دریوزگى پیش دیگران دراز کرده‏اند. از ناحیه روحى هم ضعیفند، زیرا اگر روزى از دنیا به آن‏ها روى آورد، خواهیم دید که اختیار از دستشان بیرون مى‏رود و فاسد مى‏شود.

زاهدهاى ما هم مثل همان معترضین به امام صادق علیه‏السلام و فلسفه زهد امیرالمؤمنین علیه‏السلام را نمى‏دانند. على علیه‏السلام مردى بود که بیش از هر کس وارد اجتماع مى‏شد و تولید ثروت مى‏کرد و تقریباً همه کارهاى تولیدى آن زمان، مثل زراعت، تجارت، حفر قنات، سربازى و درخت کارى را انجام مى داد، اما در عین حال چیزى براى خود نمى‏اندوخت، حتى از حق صد درصد مشروع خودش هم استفاده نمى‏کرد؛ حاضر نبود با شکم سیر بخوابد، زیرا درد انسانیت داشت و مى‏فرمود:

لعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فى القرص.

تفکر اسلامى درباره زهد و ترک دنیا

گفتیم که تعالیم اسلامى به طور کلى در هر مقامى، حیاتبخش هستند. منظور از احیاى تفکر اسلامى این است که اگر جایى مردگى و سکون مشاهده کردیم، باید بفهمیم که آن تعالیم از اسلام نیست و باید تصور خود و جامعه را از آن انحراف تحصیح نماییم.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

در ادامه بحث زهد یاد آورى مى‏کنیم که معنى زهد، بى رغبتى است، ولى نه هر بى رغبتى.

شخص مریضى را که مثلاً به شیرینى رغبت ندارد، زاهد نمى‏گویند، بلکه زاهد به عنوان یک مفهوم اخلاقى، کسى است که به حسب طبیعت و غریزه، به لذات مادى رغبت دارد، ولى به خاطر هدفى عالى از آن لذات صرف نظر کرده، خود را مثل اشخاص بى رغبت نشان مى‏دهد. حال مى‏خواهیم ببینیم که اولاً به طور کلى چه هدف‏هایى هستند که راه رسیدن به آن‏ها، اعراض از لذایذ دنیوى است و ثانیاً نظر اسلام راجع به آن هدف‏ها چیست؟

مجموعاً شش هدف براى زهد و اعراض از لذایذ دنیوى هست که دو تا از آن‏ها مورد تایید اسلام نیست و در واقع فلسفه‏هاى غلط زهد مى‏باشند. و بقیه را اسلام با قاطعیت تایید کرده است که ما در این جا به بیان هر شش نظر مى‏پردازیم:

۱ – یکى از نظرات درباره زهد که در مکتب مسیحیت منحرف شده، زهد را این چنین تعریف مى‏کنند و در واژه نامه المنجد نیز چنین بیان شده) این است که الزهد ترک الدنیا للتخلى للعباده؛
یعنى گویا ما دو نوع کار داریم:

بعضى کارها فقط مربوط به دنیاست، مثل زراعت و تجارت و دنبال روزى رفتن و… و اساساً این کارها ربطى به آخرت ندارد. در مقابل کارهایى هست به نام عبادت که اگر مضر نباشد، تأثیر مفیدى در زندگى دنیا ندارد، مثل نماز و روزه و دعا و ریاضت. معناى زهد هم این است که براى رسیدن به کار آخرت، کار دنیا را باید رها کرد. نتیجه چنین زهدى همان رهبانیت است.

آیا اسلام این مفهوم را براى زهد مى‏پذیرد؟مسلماً خیر. این سخن نیاز به توضیح ندارد. فقط مختصراً مى‏گوییم که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: لا رهبانیه فى الاسلام
و حتى اسلام بسیارى از آن چه را مسیحیت جزء دنیا مى‏داند با شرط این که براى خدا صورت گرفته باشد، جزء آخرت مى‏داند؛ مثلاً اگر شما به دنبال کسب مال مى‏روید تا قدرت اقتصادى جامعه خود را افزایش دهید این یک عبادت و کار آخرتى است. در مقابل آن چه را هم که بسیارى از مکاتب فقط براى آخرت مفید مى‏دانند، از نظر اسلام جزء زندگى دنیوى هم هست؛ مثلاً نماز و روزه و دعا نه تنها به درد آخرت، که به درد دنیا هم مى‏خورد و از طرفى اگر دین گفته: شراب و ربا حرام است، این‏ها هم براى زندگى دنیوى مضرند هم براى زندگى اخروى‏

متأسفانه تصور بسیارى از ما درباره زهد، همین شکل مسیحى و غیر صحیح آن است.

۲ – مفهوم اشتباه دیگرى که براى زهد بیان کرده‏اند این است که نمى‏گوییم: قلمرو دنیا از قلمرو آخرت جداست، بلکه همه کارهاى دنیا را چون وظیفه است، باید انجام دهیم، ولى حساب لذت دنیا از لذت آخرت جداست؛ یعنى هر چه در این جا خوشى کنیم، از خوشى‏هاى آخرت ما کم مى‏شود، پس لذت دنیا را ترک مى‏کنیم تا لذت آخرت را به دست آوریم و بعضى گفته‏اند که مفهوم اذهبتم طیباتکم فى حیاتکم الدنیا
همین است، اما معتقدیم این فهم از زهد هم خطاست، زیرا قطعاً لذت‏هاى اخروى، نتیجه محرومیت‏هاى عمدى که بشر براى خود ایجاد کرده، نیست، بلکه مولود عوامل دیگر است. از آن طرف هم مسلماً لذات دنیا موجب محرومیت از لذات اخروى نمى‏شود.

امیرالمؤمنین علیه‌‏السلام درباره برخى از متقین مى‏فرماید که هم نعمت دنیا را برده‏اند و هم نعمت عقبى را: انّ المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الاخره، سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت و اکلوها بافضل ما اکلت

البته از نظر اسلام لذت‏هاى حرامى در دنیا هست که انسان را از لذت آخرت محروم مى‏کند. این نوع لذت‏ها را هم که اسلام حرام کرده است، به خاطر این است که آثار بدى بر آن‏ها مترتب است، مانند شراب و قمار که عواقب منى براى بدن و روح انسان و اجتماع دارد، اما هر لذتى که عواقب ناگوار نداشته باشد حلال است: یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث
اسلام نه تنها آن معاوضه لذت دنیا با آخرت بدان شکل را قبول ندارد، بلکه کسى را که بیهوده تمتعات صحیح دنیوى را بر خود حرام کند، خطاکار مى‏‌شمارد:
قل من حرم زینه الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق

على رغم بیانات فوق، ما معتقدیم که در اسلام زهد وجود دارد. البته زهد، واجب نیست، بلکه فضیلت و کمال است؛ یعنى در اسلام توصیه شده انسان لذت پرست نباشد. اگر کسى خود را در لذایذ حلال غرق کند، کار حرامى نکرده، ولى اگر نکند، کار اخلاقى بزرگى کرده است. به هر حال، اسلام براى چند هدف، زهد و چشم‏پوشى از لذایذ حلال دنیوى را قبول و تایید کرده است.

فلسفه‏‌هاى صحیح زهد و تفکر اسلامى عبارتند از: ایثار، همدردى، آزادگى و درک لذایذ معنوى که در این جا به توضیح هر یک از آن‏ها مى‏‌پردازیم:

۱ – زهد براى ایثار:

انسان گاه در شرایطى قرار مى‏گیرد که انسان‏هاى دیگر، مثل او یا بیشتر از او به برخى از نعمت‏ها احتیاج پیدا مى‏کنند. در این جا انسان لذتى را که براى خودش حلال و جایز است، به دیگرى مى‏دهد. نه این که نخورد و دور بریزد تا در آخرت به او بدهند، بلکه سختى مى‏کشد تا دیگران آسایش بیابند. این یکى از باشکوه‏ترین و عالى‏ترین شؤون و خصایص انسانى است. این زهد اهل بیت علیهم السلام است که نمى‏خورند تا بخورانند: و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا

قرآن در وصف چنین زاهدانى سخن بسیار دارد: و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصه
کدام عقل و دل است که چنین زهدى را نپذیرد؟ اگر دینى چنین زهدى را توصیه نکند، اصلا دین نیست.

۲ – همدردى:

گفتیم که گاه براى انسان مقدور است که حاجت دیگران را ولو با به سختى افکندن خود بر آورد، ولى گاهى کار به جایى مى‏رسد که از ایثار هم کارى ساخته نیست؛ یعنى جامعه آن قدر بى نوا دارد که ممکن نیست این شخص بتواند با ایثار خود آن‏ها را متمکن کند. این جا تنها یک کار از فرد مؤمن ساخته است: حال که قادر نیست کمک مادى کند، تنها مى‏تواند با همدردى با آن‏ها، کمک معنوى نماید. على علیه‏السلام، اول زاهد جهان، این همدردى را وظیفه پیشوایان امت مى‏داند، زیرا چشم ضعیفان به پیشوایان است.

مى‏‌فرماید: من نمى‏خورم تا بتوانم به فقیران بگویم: اگر شما ندارید که بخورید، من هم که دارم، نمى‏‌خورم: انّ الله جعلنى اماما لخلقه ففرض على ّ التقدیر فى نفسه مطعمى و مشربى و ملبسى کضعفاء الناس کى یقتدى الفقیر بفقرى و لا یطغى الغنى غناه

بدین ترتیب فقیر تسکین خاطرى پیدا مى‏کند و غنى هم که مرا مى‏بیند که در راس اجتماع هستم، غنایش او را طاغى و یاغى نخواهد کرد.

البته در این جا باید به یک نکته اشاره کنیم که زهد باید متناسب با مقتضیات زمان باشد. در یک زمان براى انسان وظیفه است که زاهدانه زندگى کند و در یک زمان نه. براى همین مى‏بینیم که از نظر ساده‏زیستى، زندگى ائمه علیهم السلام با هم فرق دارد. با بیانات سابق، علت این امر معلوم مى‏شود. امام صادق علیه‏السلام نیز صریحا این مطلب را بیان مى‏فرماید و به کسى که به ایشان به علت پوشیدن لباس فاخر، اعتراض مى‏کند، چنین جواب مى‏دهد: از نظر اسلام، پوشیدن لباس فاخر، گناه نیست. خدا نعمت‏ها را خلق کرده که از آن‏ها استفاده کنیم، ولى گاهى شرایط اقتضا مى‏کند به خاطر هدف و فلسفه خاصى از آن‏ها صرف نظر کنیم. یکى از آن فلسفه‏ها آن است که در یک زمان ممکن است شرایط زندگى عموم مردم سخت باشد، در آن وقت اگر امکانات شخصى ما هم اجازه بدهد، نباید از یک زندگى عالى بهره‏مند بشویم، زیرا این خلاف همدلى با سایر مسلمین است، اما گاهى وضع عمومى مردم خوب است، در این جا لزومى ندارد ما لباس خوب نپوشیم. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و على علیه‏السلام در آن چنان شرایطى زندگى مى‏کردند، ولى امروز وضع مردم بسیار بهتر شده است. اگر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم هم امروز حاضر بود، مثل من زندگى مى‏کرد.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

۳ – آزادى و آزادگى:

قرآن لذایذ حلال را بر بشر حرام نکرده است، اما مطلب دیگرى هست و آن این که بعضى از انسان‏ها مى‏خواهند آزاد زندگى کنند و سعى دارند حتى الامکان زنجیر تقیدات را از دست و پاى خود بردارند.

البته یک سلسله احتیاجات هست که نمى‏توانیم آن‏ها را نداشته باشیم، مثل غذا و لباس، ولى یک سلسله قیود هست که بشر براى خود پدید مى‏آورد و متناسب با آن قیدها، آزادى از او سلب مى‏شود. بعضى از افراد بشر اعتیادات خاصى دارند، مانند عادت به چاى و سیگار و رختخواب نرم و… به هر اندازه که انسان بیشتر به اشیا عادت داشته باشد، بیشتر اسیر آن‏ها مى‏شود و بدون آن‏ها نمى‏تواند زندگى کند، پس آزادى کمترى دارد. اما افرادى هستند که بدون این که لذت‏هاى دنیا را بر خود حرام نمایند، مى‏خواهند ساده زندگى کنند تا مقید و اسیر آن‏ها نباشند و سبکبار و سبکبال حرکت کنند.

به قول شاعر:

در شط حادثات برون آى از لباس
کاول برهنگى است که شرط شناور است

کسى که مى‏خواهد در دریاى اجتماع و حل مشکلات آن وارد شود اول باید برهنه شود.با تعلقات زیاد، شناورى در این دریا امکان ندارد. از این رو مى‏بینیم شیوه زندگى پیامبران عظام و رهبران بزرگ اجتماع نیز همواره ساده‏زیستى بوده، زیرا زندگى پر تجمل با رهبرى سبک‏بالانه نمى‏سازد.

اولین چیزى که در سیره پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى‏‌خوانیم این است که آن حضرت خفیف الموونه و داراى مخارج اندک بودند. سایر پیامبران نیز چنین بودند.

درباره حضرت عیسى علیه‌‏السلام هست که دابته رجلاه و سراجه باللیل القمر

مى‏بینیم گاندى هم که مى‏خواهد جامعه‏اش را از چنگال استعمار نجات دهد، کاملاً زاهدانه زندگى مى‏کند و به ملتش هم مى‏گوید: اگر مى‏خواهید از یوغ استعمار آزاد شوید، باید ابتدا از قیود خودتان آزاد شوید و ساده‏زیستى پیشه کنید.

۴ – درک لذایذ معنوى:

فلسفه دیگر زهد این است که اگر انسان در لذات مادى (حتى لذات مادى حلال) غرق بشود، در همین دنیا از لذات معنوى محروم مى‏شود. براى کسى که جزء صابرین و صادقین و مستغفرین بالاسحار باشد، نماز شب لذت و بهجتى دارد که هیچ وقت براى یک لحظه، آدم عیاش، آن چنان لذتى را حس نمى‏کند. ما اگر مثلاً سر شب دور هم بنشینیم و پاسى از شب را به گفتن و خندیدن و خوردن (ولو این که همه حلال باشد) سپرى کنیم و سپس از فرط پرخورى مثل یک مرده در رختخواب بیفتیم، آیا توفیق پیدا مى‏کنیم که دو ساعت مانده به طلوع آفتاب بیدار شده، از عمق روح به نیایش بپردازیم؟

پس اگر انسان بخواهد لذت‏هاى معنوى و الهى را درک کند، چاره‏اى جز کم کردن لذت‏هاى مادى ندارد، لذا کسانى که چنان توفیقاتى داشته‏اند به این لذت‏هاى مادى که ما دل بسته‏ایم، اعتنایى نمى‏کنند. به تعبیر بوعلى سینا، ریاضت و زهد یک عارف عبادت است از ورزش دادن و آماده کردن قواى وهم و خیال و حس، براى این که وقتى مى‏خواهد آینه روح خود را در مقابل ملکوت بگیرد، آن‏ها ثقیل و مانع نباشند، تا بتواند رو به خدا بایستد.

حال باید پرسید: زهد با این اهداف و فلسفه‏‌ها آیا یک زهد مرده است یا زنده؟ آن که زهد مى‏ورزد تا ایثار کند، تا با بینوایان همدردى کند، تا در اجتماع سبک‌بار و آزاد باشد، تا روح انسانیش آزاد بوده و بتواند با خداى خود مناجات کند، یک مرده است یا زنده؟ مسلماً این زهد موجب حیات و زندگى است و زهد على بن ابى طالب علیه السلام و دیگر معصومین علیهم السلام هم بر همین اساس بوده است.

على علیه‌‏السلام در عین زاهد بودن، رهبر اجتماع خود هم بود، پس این زاهدهایى که مى‏‌بینیم مظهر زهدشان فقط این است که با کسى حرف نزنند و به کسى کارى نداشته باشند، زهدشان یک زهد مرده است و زهد اسلامى نیست و اسلام از چنین زهدها و زاهدهایى بیزار است.

۷,۹۰۰ تومان – خرید

محتویات بسته نمونه سوالات ضمن خدمت حق و باطل (متفکر شهید استاد مرتضی مطهری) :

این آزمون در حال آپدیت می باشد.لطفا ایمیل معتبر وارد کنید تا پس آپدیت خدمتتان ارسال گردد

سوالات در حال طراحی می باشد اطلاع رسانی در کانال ضمن خدمت https://t.me/dabirfile            @dabirfile

کانال تلگرام ضمن خدمت فرهنگیان :           https://t.me/dabirfile            @dabirfile

کانال ضمن خدمت در سروش :                 http://Sapp.ir/dabiranfile

نمونه سوال ضمن خدمت حق و باطل (متفکر شهید استاد مرتضی مطهری)

نکته مهم ۱: ممکن است بعضی از سوال ضمن خدمت نبرد حق و باطل تکراری باشد

نکته مهم ۲:  ایمیل را صحیح و معتبر وارد کنید و عضو  کانال ضمن خدمت  https://t.me/dabirfile  شوید

کاملترین فایل در مورد دانلود نمونه سوال ضمن خدمت حق و باطل (متفکر شهید استاد مرتضی مطهری)

 

منابع آزمون و سوالات پرتکرار قبولی ۱۰۰درصد را ما تضمین میکنیم

لینک دانلود نمونه سوالات انتصاب مدیران

 دانلود نمونه سوالات انتصاب مدیران

نمونه سوالات انتصاب مدیران

 دانلود نمونه سوالات انتصاب مدیران

لینک دانلود نمونه سوالات انتصاب مدیران

ویژگی های بسته ضمن خدمت نبرد حق و باطل

۷,۹۰۰ تومان – خرید

این مجموعه دارای سوالات تستی  فراوان و کامل ترین سوالات ازمون ضمن خدمت می باشد.

 

این بسته دقیقا براساس منابع ازمون ضمن خدمت آیین و مهارت های نوشتن طبقه بندی شده است

این بسته با توجه به مواد آزمون ضمن خدمت فرهنگیان تهیه شده و کمک بسزایی به شما در زمینه قبولی در این آزمون می نماید.

شما با مطالعه این مجموعه نیاز به خرید و مطالعه هیچگونه کتاب و نمونه سوال دیگری نخواهید داشت.

قابل توجه کسانی که سوالات ضمن خدمت نبرد حق و باطل را خریداری و دانلود کرده اند:

۷,۹۰۰ تومان – خرید

راهنمای خرید سوالات ضمن خدمت : برای خرید انلاین سوالات ضمن خدمت ابتدا بر روی لینک خرید بالا (دکمه سبز رنگ) کلیک نمائید . تا وارد صفحه خرید آنلاین شوید .درصفحه خرید آنلاین نام و نام خانوادگی ، شماره موبایل و ایمیل خود را وارد کنید .و بر روی خرید کلیک نمائید.

 راهنمای دانلود:

  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید از طریق زیر با ما تماس بگیرید.

راهنمای خرید سوالات ضمن خدمت : برای خرید انلاین سوالات ضمن خدمت ابتدا بر روی لینک خرید بالا (دکمه سبز رنگ) کلیک نمائید . تا وارد صفحه خرید آنلاین شوید .درصفحه خرید آنلاین نام و نام خانوادگی ، شماره موبایل و ایمیل خود را وارد کنید .و بر روی خرید کلیک نمائید.

همچنین برای دریافت آپدیت نمونه سوالات ضمن خدمت،اخبار ضمن خدمت و ضمن خدمت انتصاب مدیران … عضو کانال شوید:

کانال تلگرام ضمن خدمت فرهنگیان:  https://t.me/dabirfile

کانال سروش:

 http://Sapp.ir/dabiranfile

کانال ایتا:

http://eitaa.com/dabirfile

حتما برای دریافت سوالات جدید عضو کانال ما شوید (لیست کانال ها در پاراگراف بالا)

برای اطمینان بیشتر کاربران گرامی

تضمین و راهنمایی برای خرید , پاسخ دهی به اشکالات خرید و عدم دانلود  توسط مدیر وبسایت با پشتیبانی ۲۴ ساعته

بعدا از خرید فایل لینک دانلود مستقیم در صفحه مرورگر ظاهر میشود و یک لینک دانلود به ایمیل شما بصورد خود کار ارسال می گردد 

در صورت درخواست از ما در سروش و تلگرام خود فایل نیز برایتان فوری ارسال می شود

آیدی پشتیبانی سروش دبیران فایل: https://sapp.ir/dabiranfile
آیدی پشتیبانی تلگرام دبیران فایل: https://t.me/dabirfile

۷,۹۰۰ تومان – خرید


دیدگاه ها


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

error: قادر به کپی نمی باشید!!